زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
درد دارم ای پـدر در قسمت پا بـیـشتر چون اثر کرده به پایم خار صحرا بیشتر گرچه گل انداخته رویم ز سیلی ها ولی بر تـنـم انـداخـتـه شـلاق هـا جـا بیـشتر دست بر پهلویم و از دیده می ریزم سرشک روزها خیلی کم اما نیمه شب ها بیشتر تا نیاندازد سرت را از سر نیـزه زمین ما قـسـم دادیم خولی را به زهـرا بیشتر از سر بغضی قدیمی بر سر ما سنگ رفت از تو کـیـنـه داشـتـنـد اما ز مولا بیشتر اینکه چشمش را عمو بالای نیزه بسته بود ای پدر هـسـتـیـم فـکـر این معما بیشتر گر چه بوسیدند رویت را تمام سنگ ها دوست دارم که ببوسم من لبت را بیشتر بعضی اوقات ای پدر جان جای کل کاروان می زدند این بی حیاها عمه ام را بیشتر تو کنار قـتـلـگـاه، عـمـو کـنـار عـلـقمه آرزو دارم بـمـیـرم من هـمـین جا بیشتر |